Sunday, October 4, 2009

آنيمایم را سلبريت می کنم

ديروز برای اولين بار با منزل و جيگر رفتيم بيرون.وقتی می خواستيم سوار تاکسی شويم بچه بغل من بود.مرواريد سريع پريد و درب جلو رو برای من باز کرد که شما بچه بغلته جلو بشين و بعد که من نشستم درب را بست و خودش عقب نشست.وقتی به مقصد رسيديم پول کرايه را حساب کرد و همه اينها حسی عجيب در من به وجود آورد که تا بحال تجربه نکرده بودم.جلوی کافی شاپ وقتی آب پرتغال و ذرت مکزيکی خريديم باز مرواريد حساب کرد و بعدش نی رو لب دهن من گذاشت تا آب پرتغال بخورم.آن حس عجيب با آب پرتغال به شدت به من مزه داد و يک لحظه(حتی کمتر.در حد صدم ثانيه)با خودم فکر کردم نکنه سی سال است راه رو اشتباه رفته ام و اگر به جای زن گرفتن شوهر کرده بودم الان هر روز اينقدر خوش می گذشت.يکی درب ماشين را برايم باز می کرد و راه به راه برايم هله هوله می خريد و خرجم می کرد.البته از همين تريبون اعلام می کنم اصلا توان و قوت شبی دو سه بار بيدار شدن و بچه شيردادن را ندارم و زحمتش می افته گردن باباش تا شب ها شيرخشک بده به پسرش

10 comments:

  1. سلام

    بلاگ‌های مادرانه دیده بودم. اما پدرانه این اولی‌ش بود. اون قدر که آدم دلش می‌خاد بگه آقا بی‌خیال این شاعرشدن بشو بیا خاطره بنویس.

    ولی از حسادت گذشته، قلم‌تون به دل می‌شینه و با به تصویر کشیدن تجربه‌های ساده و بامزه از خوشی‌های ساده ولی ارزش‌مند، لب‌خندی حاکی از لذت رو نقد قلم می‌کنه.

    چه قدر خوبه که زنده‌گی جریان داره هنوز و هنوز

    دیگه‌اش این که اگه شوهر من به من بگه جیگرزا نمی‌دونم چی نثارش می‌کنم. این یک نقد شدیدن فمنیستی بود.

    دیگه‌ترش این که

    قاب عکس‌هاتون سبز

    ReplyDelete
  2. البته اضافه کنید نه ماه فلان و یک شکم علیه و یک سوم ماه بیسان، بماند باقی قضایا، گمانم آن نیمه ی گم شده ی زنانه ی شما ( همانکه اهل روانشناسی به آن می گویند: آنیما ) در شما بدجوری دارد قل قل می کند، اگر چه به گمانم این باید در شعر شکوفا می شد نه در بازار

    ReplyDelete
  3. من دوباره اینجا رو پیدا کردم!
    یعنی یه جوری نوشتی که منِ سنگ دل هم دلم به حالت کباب شد.
    ما بقی بماند.
    اما بدان و آگاه باش
    اگر زن آفریده شده بودی شوهری نمیافتی که این چنین کمر به خدمتت ببندد
    ;)
    بیشتر از این باز نمیکنم قضیه رو!

    ReplyDelete
  4. مبارکه حاجی؛
    خدا حفظ کنه هر سه رو برای هم. ولی این‌ها دلیل نمی‌شه که از دستت ناراحت نباشم
    ...

    ReplyDelete
  5. به به آقای پدر

    چه وبلاگ پدرانه ای درست کرده ای

    مبارک باشه

    ReplyDelete
  6. وای بابا مهرداد خیلییییییییییییییییییییییییی مبارکهههههههههههههههههههههههههههههه
    من الان از شادی پر دراوردم
    بالاخره من خاله شدم
    نامردا چرا منو خبر نکردین
    مروارید جونم خوبه حالش؟
    از طرف من کلی ماچش کن
    پسمل گلت رو هم
    من میام می بینمتون
    بی دعوت
    راستی اسمش با اسم نیمای من یکیه
    ای جانکم
    بخورید بچه مو هام هام
    گاز گاز
    وای وای
    کی بیام خونه تون
    الان دارم غش می کنم

    ReplyDelete
  7. !همه شوهرها که مث مروارید نمی شدن خب

    ReplyDelete
  8. ای خدا من مردم و نتونستم اینجا کامنت بذارم

    ...

    بهت تبریک می گم حاجی
    مراتب تبریک شدید ما رو به اطلاع بانوی گرامیتون هم برسونید

    ReplyDelete
  9. سلام آقای امین

    همینجور اتفاقی مسیرم به اینجا افتاد

    قدم نورسیده مبارک

    سلام منو به مروارید جون خیــــــــــلی برسونید و از طرف من بهش تبریک بگین


    ایشاله که به برکت وجودش زندگیتون سرشار از شادی و آرامش باشه


    یه دوست قدیمی بانو: پانی

    ReplyDelete